سرزمین آریو برزن (کهگیلویه و بویر احمد)

از سایت گردشگری آی تور با ادرس www.ituor.comبازدید نمایید

سرزمین آریو برزن (کهگیلویه و بویر احمد)

از سایت گردشگری آی تور با ادرس www.ituor.comبازدید نمایید

دژ سلیمان و شلالدون

 دژ سلیمان



شلال دون





رفتار اسکندر با جنازه آریوبرزن ورفتار ما با مجسمه آریو برزن

سردار دلاور ایرانی در شرایطی که هیچ امیدی به پیروزی بر قوای بیگانه در خاک میهن نبود در پاسخ به فرمانروای فاتح که او را در حلقه محاصره در آورده بود می نویسد : " من تا جان در بدن دارم از اینجا دفاع خواهم کرد " و هنگامی که اسکندر مقدونی بار دیگر با اصرار به او پیغام می دهد که شاهنشاه تو گریخته و مقاومت تو بی حاصل است تسلیم شو تا تو را یکی از فرمانروایان این سرزمین کنم ، سردار بزرگ و دلاور ایرانی چنین پاسخ می دهد :‌" حالا که شاهنشاه ایران از این مکان رفته من آن قدر در اینجا می مانم و مقاومت می کنم تا بمیرم ".
 

پاهای استوار آریوبرزن این سردار دلاور ایرانی هیچ گاه برای دفاع از پایتخت امپراتوری ایران به پرسپولیس نرسید ، اما بنا به روایت مورخان ، به هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران مقاومتی جانانه از سوی این دلاور مرد بزرگ و خواهرش یوناب صورت گرفته است .

از آریوبرزن می گوییم ، او که دلاوی و حمیتش برای سرزمین و خاک پاک ایران تنها با یک مجسمه در شهر یاسوج پاس داشته می شود ، که این روزها متاسفانه روی باقی ماندن همان مجسمه هم حرف و حدیث است و کسانی که مهری نسبت به او و یادآوری تاریخ دلاوری هایش در راه میهن ندارند ، می خواهند مجسمه او را پایین بیاورند.

باز جای شکرش باقی است که اسکندر مقدونی آن قدر کرامت داشت که دشمنان خود را گرامی می داشت و پس از اینکه آریوبرزن این سردار دلاور ایرانی تا آخرین قطره خون در راه میهن دفاع کرد و به شهادت رسید به پاس دلاوری های این سردار بزرگ سنگ قبری بر مزار او گذاشت اما روی آن نوشت " به یاد لئونیداس " ! (همان پادشاه اسپارتی که در نبرد با خشایارشا ایرانی جان داده بود)
به هر حال اسکندر دشمن ما بوده و است و انتظاری از او نبود تا داریوش سوم این شاهنشاه گریزان و ترسوی ایران را با کرامت به خاک سپارد و یا بر مزار آریوبرزن این سردار دلاور ایران سنگی بگذارد .

اما قصه پر غصه در اینجا است که امروز پس از گذشت بیش از 2300 سال از مقاومت جانانه آریوبرزن در برابر هجوم دشمن خارجی ، تنها پاسداشت بزرگواری ها و دلاوری های او در راه میهن ، که یک تندیس از پیکر او در شهر یاسوج است ، می خواهد پایین بیاید.

پایین آمدن پیکره آریوبرزن از شهر یاسوج پیغام های متعددی دارد که هیچ کدام از آنها چه بخواهیم و یا چه نخواهیم در جهت منافع ملت بزرگ ایران نیست .

این کار علاوه بر اینکه کشیدن خط بطلان بر روی دلاوری های این سردار بزرگ میهنمان است بدین معنا است که : "ای دشمنان خارجی ، ما ایرانی ها غیرت نداریم بر ما بتازید " چون ما مجسمه تنها سرداری را که در برابر سپاه اسکندر مقاومت کرده را پایین می آوریم ، کاری که شاید خود اسکندر هم آن را انجام نمی داد چون اگر او می خواست نام و آوازه این دلاور ایرانی در تاریخ دفن شود ، او را دفن نمی کرد و بر مزار او آن گونه که مورخین نقل کرده اند سنگ نمی گذاشت .

 در منابع مختلف تاریخ آمده که اسکندر با وجودی که دشمن بود و یک مهاجم ، آریوبرزن را دفن کرده و بر او سنگ مزار گذاشته و یا پیکر داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی را با احترام به خاک سپرده است.
آدمی متعجب و متحیر می ماند از این بی غیرتی و بی حمیتی ملی ، واقعا اینان که چنین می کنند در سر به چه می اندیشند ؟

بزرگداشت شهدای راه میهن و شهدای هشت سال جنگ تحمیلی ، تنها درشعار محقق نمی شود . تا زمانی که دم از شهدا می زنیم ولی راه شهدا را آن گونه که باید گرامی نمی داریم و هنگامی که دم از شهدا می زنیم اما شهدای نخستین دفاع از میهن و مرز بوم ایران زمین را گرامی نمی داریم و به کودکان خود نام و آوازه آنها را نمی آموزیم و هنگامی که قصد می کنیم تا مجسمه دلاور مردان و سرداران بزرگ تاریخ ایران زمین را به جای تکثیر از بلندی به زیر کشیم ، ادعاهای ما درباره تقدیر و تکریم شهدا به طنز شبیه تر است ، آن هم طنزی تلخ تلخ !
 

در همین راستا: ما در یاسوج، «آریو برزن» را پایین می‌آوریم، آنها در مقدونیه «اسکندر» را بالا می برند

سخنی با دادستان محترم

حضرت حجه الاسلام

با سلام

از آنجا که این نامه هرگز به دست شما نمی رسد اما  خود مینویسم تا خود بخوانم شاید آرام گیرم

بر هر شهر نامی هست و نشانی هست.و این نشان یا از تاریخ آن شهر شکل میگیرد و یا فرهنگش.و چه خوب که نماد شهر ها از گذشته  تاریخی و فرهنگیشان باشد.

شنیده ام که جنابتان فرموده اند که مجسمه آریو برزن باید از میدانی به همین نام برداشته شود و در موزه گذاشته شود.

مجسمه که ارزش تاریخی ندارد که به موزه برده شود.پس چه چیز را میخواهید به موزه بفرستید؟

نام آریو برزن را ؟ یا تاریخش را؟ یقین فردا هم میگویید که نباید نامی از اریو برزن  بر زبان برده شود.

بگردیم در زمین تا ببینیم کدام کشور ها از تاریخشان گریزانند؟

جز آلمان به ندیده ام .که در خیلی مواقع تاریخش را حتی بازگو نمیکنند. به جرم تجاوز به دیگر کشور ها. به جرم نژاد پرستی. به جرم هیلتریسم. من که کشور دیگری را سراغ ندارم.

اما تاریخ من چیزی نیست که از آن بترسم که فراموشش کنم.

در تاریخ من کوروش وجود دارد. خدا او را ذوالقرنین نامیدند. در تاریخ من داریوش وجود دارد. داریوش دادگستر. در تاریخ من آریو برزن وجود دارد. دلاور همیشه تنها که همیشه به او خیانت میشود. در این تاریخ انوشیروان وجود دارد. پیامبر او را انوشیروان عادل نامید.

در تاریخ من جلال الدین خوارزمشاه وجود دارد

به فرزندان و یاران گفت چنگیز       که گر فرزند باید باید اینسان.

بگو که باید از چه بگریزیم؟

در تاریخم سلمان فارسی هم هست. کیسان فارسی (ابوعمره) هم ست

در تاریخم شهر بانو هم هست . مادر همه امامان بعد از امام حسین(ع). در این تاریخ دلاوری های بچه های این مرزو بوم در دفاع از این آب و خاک فراوانند. آخر میدانید!دفاع از خاک همیشه مقدس است چه آریوبرزن باشد و چه دلاوران هشت سال دفاع مقدس.


از چه بگریزیم که نماد تاریخم و گذشته ام را بایدبه موزه بسپارم.چرا فقط میخواهید بیداد دیگران را بستانید. داد ما را هم بستانید از کسانی که سعی میکنند تاریخمان را به سخره بگیرند. و بیهویت جلوه مان بدهندو....

ازفرهنگ خواستم بگویم دیدم نامه به درازا میکشد.فقط همین را بگویم وجود نماد آریو برزن در میدان ورودی شهر به ما افتخار میدهد، اما وجودساختمان  زندان در ورودی شهر یاسوج سرافکنده و خوارمان میسازد.. ابتدا فکری به حال این مقوله کنید.

                                     با تشکر

                                    


آریو برزن

در اعتراض به صحبت های مطرح شده در خصوص بزرگ مرد این سرزمین و تندیسشان این وبلاگ به نام سرزمین آریو برزن تغییر نام می دهد



آریوبرزن :

آریوبرزن :

حمله اسکندر به ایران و برخورد او باساکنان کوه گیلویه

((.......رشته کوههایی را که می بینید ،زاگرس نام دارد ،ودر یکی از گذرگاههای همین کوهساران بود که آریو برزن ،سردار ایرانی ،برای دفاع از میهن خود،راه را بر سربازان اسکندر بست و با اینکه تعداد سربازان او در برابر لشکریان اسکندر بسیار ناچیز بود ،ولی بر اثر ایمان به آب وخاک کشور خویش هزاران تن از سربازان اسکند را به خاک و خون کشید ،سرانجام هم خود و همراهانش با سرافرازی کشته راه ایران شدند.))

محمود باور می نویسد :

((در دسامبر 331ق.م اسکندر ،پس از پیمودن یکصدو پنجاه میل {فاصله از شوش خود را }به دامنه کوههای صعب العبور کوه گیلویه که معبر پرسپولیس شناخته می شد (تنگ تکاب )و در دست عشایر ((اکسیان ))oxianبود رسید . این عشایر حتی برای آمد ورفت شاهنشاه بزرگ حق عبور می گرفتند ،از عبور اسکندر ممانعت کردند ومعبر تنگ تکاب وسپس پیرزاد را بر او بستند ))،اسکندر با دادن تلفات سنگین مجبور به عقب نشینی شده وبالاخره با راهنمایی یکنفر بلد{چی}و با استفاده از خدعه ،توانست عبور کند .

قشون اسکندر یونانی ،پس از جنگ های (گرانیک 334ق.م)ایسوس (333ق.م)وگوگامل یا گوگمل 331ق.م و سقوط آسیای صغیر و تصرف شوش ،بدون مانع خود را به معبر اوکسین (تنگ تکاب)واقع در کوه گیلویه رسانده،با اهالی آنجا که تحت فرماندهی سردار معروف خود آریوبرزن بوده اند دست وپنجه نرم کرده ،گرچه مقاومت سر سختانه توده مردم اورا مجبور به عقب نشینی کرده است ،اما سرانجام با استفاده قشون عظیم خود ،به کمک یک جاسوس و به کار گیری خدعه موفق شده است که بر مردم   او کسی یا اکسیان که بعضا آنها را کاسی وکوسی هم گفته اند غلبه کند .

.همچنین نوشته جریرطبری درباره محل وقوع حادثه درست به نظر نمی رسد ،زیرا معلوم نکرده است که منظور ایشان از بعضی ها چه کسانی است ،از طرفی قوم اوکسین حاضر به فرمانداری حتی از شاهان هخامنشی نبوده وهمواره به صورت خود مختار یا بهتر بگوییم خود سر زندگی می کرده اند ،وتا هنگامی از سوی نیروی داخلی یا خارجی مورد هجوم قرار نمی گرفتند ،اقدام به نبرد نمی کردند و فقط در آن صورت حاضر بودند تا آخرین نفس و آخرین نفر مقابله کنند.(12)

آریوبرزن




بلی آنانکه از این پیش بودند

چنین بستند راه ترک و تازی

از آن این داستان گویم که امروز

بدانی قدر و بر هیچش نبازی


زبهر هر وجب خاکی از این ملک

چه بسیار است آن سرها که رفته

زمستی بر سر هر قطعه زین خاک

خدا داند چه افسر ها که رفته